آنانکه در صراط صعود ولایتند از حق نزول کرده و بر خلق آیتند رایت زدند بر ز بر بام امر و خلق در خطه امارتشان زیر رایتند کونین در تغیر و مستان جام عشق در کوی میفروش بظل حمایتند مفتی کند روایت و در راه کوی فقر واماندگان قافله اهل درایتند در پیشگاه عشق گدایان ره نشین صاحب سریر دولت بدوند و غایتند در بحر موج خیز فنا کشتی نجات بر آسمان فقر نجوم هدایتند معشوق در نهایت حسنست و در خفاست با آنکه عاشقان رخش بی نهایتند گر غیر روی یار ببینند در وجود اهل شهود در خور جرم و خیانتند قومی که رسته اند ز وهم و خیال نفس در بارگاه عقل امیر کفایتند بگذشته از تقید جانند و قید جسم وارسته از تعین شکر و شکایتند ای دل ز اهل مدرسه بگریز کاین گروه مخدوم بنده اند ولی بی عنایتند در آستان میکده فقر خاک باش ای تشنه لب که دردکشان در سقایتند ما محرم معاینه و همرهان هنوز در پرده حدیث و حجاب روایتند این سبطیان سر زده از موسی کمال از نیل رسته اند و بتیه غوایتند جمعی که خوانده درس دل از مدرس صفا در شارع حقیقت شرع ولایتند صفای اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/95190