چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد که نه در تو بازماند مگرش بصر نباشد نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی نزنند سائلی را که دری دگر نباشد به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم نکنی که چشم مستت ز خمار بر نباشد همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد مژه‌ای به خواب و بختی که به خواب در نباشد چه خوشست مرغ وحشی که جفای کس نبیند من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت نظری که سر نبازی ز سر نظر نباشد قمری که دوست داری همه روز دل بر آن نه که شبیت خون بریزد که در او قمر نباشد چه وجود نقش دیوار و چه آدمی که با او سخنی ز عشق گویند و در او اثر نباشد شب و روز رفت باید قدم روندگان را چو به مأمنی رسیدی دگرت سفر نباشد عجبست پیش بعضی که تر است شعر سعدی ورق درخت طوبیست چگونه تر نباشد سعدی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل ۲۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/9522