توانگران که به جنب سرای درویشند مروت است که هر وقت از او بیندیشند تو ای توانگر حسن از غنای درویشان خبر نداری اگر خسته‌اند و گر ریشند تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید که دوستان تو چندان که می‌کشی بیشند مرا به علت بیگانگی ز خویش مران که دوستان وفادار بهتر از خویشند غلام همت رندان و پاکبازانم که از محبت با دوست دشمن خویشند هرآینه لب شیرین جواب تلخ دهد چنان که صاحب نوشند ضارب نیشند تو عاشقان مسلم ندیده‌ای سعدی که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند نه چون منند و تو مسکین حریص کوته دست که ترک هر دو جهان گفته‌اند و درویشند سعدی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۲۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/9558