منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم فتاده در خم چوگان عشق، چون گویم هوای گلشن فردوس برده از خاطر نسیم روح فزا، خاک آن سر کویم چنان زخویش تهی گشته ام، زجانان پر که گر زپوست برآیم تمام خود اویم عجب مدار اگر مشک بوی شد نَفَسم که هم دم سر آن زلف عنبرین بویم هزار سلسله بگسسته ام زشور جنون از آن زمان که گرفتار، تار آن مویم به سوی خویش کشم روزگار رفته زدست اگر به چنگ فتد آن کمند گیسویم به رغم آن گه زند طبق عشق زیر گلیم حدیث حسن تو بر بام عرش می گویم درون سینه دلم از طرب به رقص آید در آن زمان که بنشسته ای به پهلویم ترا به تیغ چه حاجت برای کشتن من که خود هلاک کند، آن کشیده ابرویم مرا زپای نیفکنده نیز برده زدست سپید ساعد آن شوخ سخت بازویم ز بس به روز فراقت گریستم بگرفت تمام روی زمین را سرشک چون جویم هزار بار گَرَم هم چو تاک سربزنی زشوق تیغ تو بار دگر همی رویم اگر پیاله گرفتم ملامتم مکنید به باده رنگ ریا را زخرقه می شویم حوالتم به می ناب و لعل یار کند علاج درد دل خود زهر که می جویم ز فیض خاک در مجتبی شه کونین به آب خضر زند طعنه نظم نیکویم ولی ایزد یکتا دوم امام حسن که هست مدحت او طبع و عادت و خویم گرم به تیغ زند از درش نتابم رخ که فیض او در دولت گشاده بر رویم به هر کجا که روم، روی دل به جانب او است که نیست دیده ی امّید از دگر سویم چو دستبرد سپهرم زپا برآرد، مرا طریق بندگیش را به سر همی پویم مرا به روز قیامت «محیط» فخر و شرف همین بس است که مدّاح حضرت اویم محیط قمی : هفت شهر عشق : شمارهٔ ۵ - در مدح اصغر ثقلین و اکبر سبطین حضرت امام حسن علیه السلام گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/95931