تا زتاب می گل رویت شکفت ترک گل بلبل زسودای تو گفت از پی آویزه ی گوش تو دل با مژه بس دانه ی یاقوت سُفت آن موحد شد که با جاروب لا از حریم دل غبار شرک رُفت گر فروشد بوسه را جانان به جان می ستانم من که ارزان است و مفت جز هلال ابروان ماه من دلبری را کس ندیده طاق و جفت ساقیا می ده که دور خرمی است بخت شد بیدار و چشم فتنه خفت چون ثنای شاه دین گوید «محیط» پای تا سرگوش شو بهر شنفت نوبهار جود کز فیض دَمش گلشن ایجاد را گل ها شکفت محیط قمی : هفت شهر عشق : شمارهٔ ۲۷ - و له علیه الرحمه فی التّشبیب و التّحبیب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/95953