امروز دلا از دوش، آشفته ترت بینم جز مستی می در سر، شور دگرت بینم هرچند بُدی هر روز، آشفته و دیوانه امروز زهر روزه، دیوانه ترت بینم گویا شده ای عاشق، ای که بدین گونه خوناب جگر جاری، از چشم ترت بینم تلخ است مذاق جان، ای نوش دهان دریاب کز لعل روان پرور، کان شکرت بینم قامت چو بر افرازی، سرو سیهت یابم عارض چو بر افروزی، رخشان قمرت بینم شد عمر و جزاینم نیست، در سر هوسی که این سر افتاده بسان گوی، در رهگذرت بینم ذرات وجود من، از وجد به رقص آید ای مهر جهان آرا، گر یک نظرت بینم چون غنچه گل بر تن، از شوق بدرم پوست ای تنگ دهان هرگه، خود را به برت بینم سوزم به حضور جمع، پروانه صفت از رشک چون شمع به بزم غیر، گه جلوه گرت بینم گردید گه پرواز، ای طایر جان همت اندر قفس تن چند، به شکسته پرت بینم زاسرار نهان سازم، یک باره خبردارت مانند «محیط» از خویش، گر بی خبرت بینم محیط قمی : هفت شهر عشق : شمارهٔ ۷۰ - و له عَلَیهِ الرَّحمَه ایضاً فی التّشبیب و التّحبیب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/95996