چشم ترم به آب رسانیده آب را حاجب نشد به رفتن دریا سحاب را وصل تو را ز بخت سیه چون طلب کنم از شب ظلمت نکرده کسی آفتاب را بر رغم من بود که نقاب افکند به رخ باید کشید منتی از من نقاب را مقصود دل ز گریه فنای نیست و بس از زخم نیست گریه بر آتش کباب را مشکل اگر جهان حذر را اشک من کند بیمی از سیل نیست سرای خراب را گیرم غمم به خواب گذارد چسان دهم جا در حریم عکس رخ یار خواب را هرکس که آشنای تو بیگانه نیست بیگانگی ز چشمم از آن است خواب را ابوالحسن فراهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96096