لب ز کوثر ترنمی سازیم ما تا آن آتش است درد ما آتش پرستان را مداوا آتش است ما که می سوزیم خواه از وصل و خواه از هجر باش سوختن کارست هرکس را تمنا آتش است دور از آن در گریه دارم که می سوزد مرا آن چه آن بر دیگران آبست بر ما آتش است راستی را دور ازو یک دم شکیباییم نیست با وجود آن که میدانم سرا پا آتش ست تا شنیدم هندوان سوزند، خود را سوختم زانکه از عکس رخ او شعله ها با آتشست ابوالحسن فراهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96112