صاحبا شد مدتی تا شاهدان فکرتت از طلبکاران خود دارند رخ اندر نقاب شعر تو آب روان است و روانم تشنه است چون روا داری که باشد تشنه محروم آب لیک دوش از حامت گفت است طبع دوربین آن چنان عذری که نتوان رد آن در هیچ باب گفت معنی های او بکرند و ما نامحرمان بکراز نا محرمان واجب شمار و اجتناب ابوالحسن فراهانی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96164