من سیه بختم نه تنها چرخ با من دشمن است تا تو را دیدم مرا هرموی بر تن دشمن است آخر از بدگویی دشمن مرا خون ریختی خود غلط بود این که می گفتند دشمن است رشک دارد دشمنم با دشمنان خود به کین زآن که دانم دوستی با هرکه با من دشمن ست دوستم با داغ و با دل دشمنم هرگز ندید آن که بهر گل دهد جان و به گلشن دشمن است ابوالحسن فراهانی : دیوان اشعار : غزلیات ناتمام : غزلیات ناتمام : شمارهٔ ۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96209