شکسته شد دل و شادست جان خسته ی ما که یار نیست جدا از دل شکسته ی ما چو روز حشر برآریم سر زخواب اجل بروی دوست شود باز چشم بسته ی ما نشست آتش دل چهره برفروز ای شمع بود که شعله کشد آتش نشسته ی ما رمید خواب خوش از چشم ما کجاست خیال که آرمیده شود چشم خواب جسته ی ما گذشت کوکبه ی صبح وصل و منتظریم که باز جلوه کند طالع خجسته ی ما هزار دسته ی گل بسته شد بخون جگر نظر نکرد بگلهای دسته دسته ی ما زخاک و خون فغانی هزار لاله دمید همین بود زرخت باغ تازه رسته ی ما بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96464