بسوز ای شمع خوبان عاشق دیوانه ی خود را مشرف کن بتشریف بقا پروانه ی خود را تو شمع بزم اغیاری و من در آتش غیرت زبرق آه روشن میکنم کاشانه ی خود را سر من در خمارست از می لعل لبت ای گل بهر خاری میفشان جرعه ی پیمانه ی خود را مزن سنگ ملامت زاهدا بر ساغر رندان اگر خواهی سلامت سبحه ی صد دانه ی خود را چنان از باده ی بزم وصالت بیخبر گشتم که از مستی ندانم باز راه خانه ی خود را زکنج عافیت تا در میان مردم افتادم فراوان یاد کردم گوشه ی ویرانه ی خود را نیازست و محبت شیوه ی رندان میخواره غنیمت دان فغانی شیوه ی رندانه ی خود را بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96497