قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست دیوانه ی آن بادیه ام کاین شجر اوست آراسته باد این چمن حسن که هر روز فیض نوام از لاله و ریحان تر اوست زلفت گرهی بست بهر قطره ی خونم فریاد ازان خوشه که این دانه بر اوست زانروز که از دست صنم توبه شکستم سوگند درستم همه بر جان و سر اوست هم قوت دل بخشد و هم روشنی چشم آن گوهر سیراب که زیب کمر اوست فی الجمله ازان قطره که یکذره وجودست میلش بهوا داری و جذب شکر اوست امروز اگر گریه گره کرد فغانی بسیار ازین آبله ها در جگر اوست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96528