تویی مراد دو عالم خرد همین دانست کسی که دید خدا در میان چنین دانست خطا نگر که بیکدم هزار شیشه ی دل شکست زاهد و خود را درست درین دانست هر آنکه دست به دست گره گشایی داد کلید گنج سعادت در آستین دانست به پایه ی شرف آن رند حق شناس رسید که ریگ بادیه را لعل آتشین دانست چنان کرشمه ی ساقی ربود عاشق را که درکشید می تلخ و انگبین دانست ز برق حادثه آتش بخرمنش نرسید غنی که قدر گدایان خوشه چین دانست سزد که مهر سلیمان باهرمن بخشد هر آنکه نیک و بد کار از نگین دانست چه خاک در نظر همتش چه آب حیات کسی که شیوه ی رندان ره نشین داشت قبول داشت فغانی که مقبلش خواندی تو طعنه کردی و آن ساده آفرین دانست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96535