صد شعله ی آه از دل هر گوشه نشین خاست آه این چه بلا بود که از خانه ی زین خاست آشفته و کاکل بسر دوش فگنده گویا که همین دم ز پریخانه ی چین خاست دشمن چه فسون خواند که آن شمع دل افروز بنشست چو شاخ گل خندان و حزین خاست هر چند کزین صف شکنان گوشه گرفتم از جای دگر سخت کمانی ز کمین خاست در خاتم فیروزه ی شیرین چه حلاوت چون زهر جداییش هم از زیر نگین خاست سر زد ز دلم صد بته ی صبر بیندیش زین تلخ گیاهی که ازین شوره زمین خاست هر بار که شمشیر ترا دید فغانی آنگونه برآشفت که مویش ز جبین خاست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96546