بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست در سینه آرزوی فزونم گره شدست از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم اندوه عالمی بدرونم گره شدست نگشاید آهم از دل و رویم بخنده هم ازدرد و غم درون و برونم گره شدست دل سوخت چون سپند و گشادی نشد ز تو دردا که با تو سحر و فسونم گره شدست خواهم که بگسلم ز همه کام چون کنم در طبع سفله همت دونم گره شدست هر جام می که قطره فشان داده یی بغیر در دل هزار قطره ی خونم گره شدست هر کس گشاد یافت فغانی ازین کمند بیچاره من که بند جنونم گره شدست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96550