دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست ما به یک جلوه خرابیم و تو پروا نکنی آخر ای نخل جوان نشو و نمای تو کجاست می گذاری که کشد دامن پاک تو رقیب آن همه سرکشی و جور و جفای تو کجاست روزگاریست که دل بوی مرادی نشنید نافه یی از گره بند قبای تو کجاست شهر زامد شدنت گشت پریشان و هنوز کس ندانست مه من که سرای تو کجاست آه از آنروز که تنها ز چمن مست رسی پرسی از سوخته ی خویش که جای تو کجاست نیستی خضر فغانی مطلب آب حیات شرم از همت خود دار فنای تو کجاست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96554