عاشقان را در سر شوریده سودا آتشست در بدن خون نشتر و در دل سویدا آتشست تن نخواهد خوابگاه نرم چون گر مست دل گلخنی را زیر و پهلو فرش دیبا آتشست میگدازم از حیا تا از تو می جویم مراد در نهاد بیدلان عرض تمنا آتشست خواب مستی کرده می سوزم ز آشوب خمار چون نسوزم چون مرا در جمله اعضا آتشست می مخور بسیار اگرچه ساقیت باشد خضر کانچه امشب آب حیوانست فردا آتشست مرد صاحبدل رساند فیض در موت و حیات شاخ گل چون خشک گردد وقت سرما آتشست گر چنین خواهد کشید از دل فغانی آه گرم تا نفس خواهد زدن گلهای صحرا آتشست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96567