یار باید که غم یار خورد یار کجاست غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست ماه من روشنی دیده ی بیدار منست یا رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست دلم افگار شد از داغ و بمرهم نرسید سوختم مرهم داغ دل افگار کجاست زخم خاریست مرا در دل از آن غنچه ی گل خون روانست و عیان نیست که آن خار کجاست نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست زهر چشم و سخن تلخ ز اندازه گذشت آن شکر خنده و شیرینی گفتار کجاست نیست در حلقه ی مستان تو بیگانه کسی همه یارند درین دایره اغیار کجاست شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96600