باده در جامت مدام از اشک گلگون منست غنچه ی لعل تو گویا تشنه ی خون منست خرم آن محفل که عمدا گویم از لیلی سخن هر که پرسد حال من گویی که مجنون منست چهره ی زردم نموداریست از خون جگر صورت حال درون عنوان بیرون منست سایه ی اقبال و تشریف همای وصل تو آفتاب طالع و بخت همایون منست جلوه ی حسنت دهد آیینه ی جانرا صفا دیدن رویت جلای طبع موزون منست ساکن میخانه را بزم فریدون نیست جای گوشه ی دیر مغان بزم فریدون منست چون فغانی از سواد خامه سحر انگیختم وصف زلفت در غزل طومار افسون منست بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96602