چو باشم سر بزانو مانده شب در فکر یار خود رود چشمم بخواب و ماه بینم در کنار خود ببزم شمع خودخواهم که سوزم همچو پروانه که غیرت می برم از سایه ی شخص نزار خود به راه انتظارش تا بکی از اشک نومیدی بخون غلتیده بینم دیده ی شب زنده دار خود ز آه سینه سوزم چون چراغ لاله درگیرد خس و خاری که شب در دشت غم سازم حصار خود فغانی چون بخاطر بگذراند روز وصل او نهد صد داغ حسرت بر دل امیدوار خود بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96622