گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد چرا لب شکرین از شراب بگدازد خوش آن بدن که ز می در قبا چو گل روید نه آنکه همچو شکر در گلاب بگدازد بر آن سرم که چراغی ز روغنم ماند دمی که این تن بیخورد و خواب بگدازد گهی ز غم جگر پاره ام کباب شود دمی ز غصه دلم چون کباب بگدازد بدلفروزی شمع جمال او نرسد هزار سال اگر آفتاب بگدازد فغانی از طلب کیمیا نیاساید مگر دمی که درین اضطراب بگدازد بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96637