امروز اگر می بمن آن لب نرساند پیداست که مخمور تو تا شب نرساند نظاره ی جولان توام کی برد از هوش گر این طرفت بازی مرکب نرساند بیچاره خرابی که دلش سوزد و از بیم دستی بچنان عارض و غبغب نرساند فریاد من از وعده خلافیست کز آن لب هر بوسه که گوید به من اغلب نرساند برخاست شراری ز دل گرم فغانی آزار بگلبرگ تو یا رب نرساند بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96646