چه شد که از همه جا بوی درد می آید زهر که می شنوم آه سرد می آید ز گریه کور شدم وه که دل نشد بیدار ازین گلاب که بر روی زرد می آید قرار نیست درین چشم هرزه گرد هنوز ز رهگذار تو چندانکه گرد می آید ز عشق خون جگر نوش و شکر کن که بشر به عالم از پی این خواب و خورد می آید یکی درست نسازد زمانه ی نامرد ز صد شکست که در کار مرد می آید مخور فریب که پس مانده هزار خمست میی کزین قدح لاجورد می آید ضرورتست فغانی وصال همنفسی ز صد هزار یکی چون تو فرد می آید بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96651