ماتم نشست و کوکبه ی سور شد بلند صد نیزه در حوالی ما نور شد بلند گلبانک میفروش بدردی کشان رسید پنداشتی که زمزمه ی صور شد بلند تا روی بسته بود دم خلق بسته بود این غلغل از نظاره ی منظور شد بلند معشوق در کنار دهد روشنی بدل زان آتشم چه سود که از دور شد بلند در هر سری ز نشأه ی توحید باده ییست زین اعتبار دعوی منصور شد بلند آباد باد میکده کز فتنه ایمنست نخلی کزین سراچه ی معمور شد بلند آن روز نقد هستی ما نذر باده شد کز طرف باغ طارم انگور شد بلند ساقی بیار باده که عید صیام رفت وز دیدن تو ناله ی طنبور شد بلند بادا بقای پیر که از فیض جام او افسانه ی فغانی مخمور شد بلند بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96654