بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد ندیم بزم، ندای هوالغفور دهد دلم بمجلس مستان حق پرست کشید که داد عیش در آن زمره ی حضور دهد قدم براه نه ایدل که آب نزدیکست اگرچه خضر رهت وعده های دور دهد دلی که نقد حیاتست پیش وقت شناس چرا ز دست بسودای قصر و حور دهد تو خود در آب فگندی متاع خود لیکن اگر زوال پذیرد کرا قصور دهد ز سنگ بادیه روشن شود زجاجه ی دل چو یار عرض تجلی به کوه طور دهد قضا چو دامن یوسف کشد بخون دروغ ز گرد نافه ی چینش ولی بخور دهد یکیست درد فغانی و محنت ایوب خدای عز وجلش دل صبور دهد بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96661