دمی که بوی گل از باد نوبهار آید بغنچه ی دل من بیتو زخم خار آید بهار آمد و مردم بعیش خود مشغول دو چشم من نگران هر طرف که یار آید مرا چو نیست نشاط از بهار و باغ چه سود که سبزه بر دمد از خاک و گل ببار آید دلا بپای گل و سرو آب دیده مریز نگاهدار که آن سرو گلعذار آید خوش آن سرشک جگرگون که پیش لاله رخی ز دل بدیده و از دیده بر کنار آید ز باغ وصل جوانان گلی بچین امروز که گل رود ز گلستان و خار بار آید چو در دلت نکند ناله ی فغانی کار بگشت گلشن کویت دگر چکار آید بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96709