مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد نگشته شعله از یکجا بجای دیگر افروزد درآ و خانه روشن کن که امشب مهلت عمرم بود چندانکه پیش من کسی شمعی برافروزد گرم سوزد خیال شمع رخسارت از آن خوشتر که محنتخانه ی من بیتو شمع خاور افروزد نیفتد بیتوام یکذره در دل پرتو شادی فلک هر چند شمع دولتم روشن تر افروزد چه سوزست این که چون رو مینهم بر آتش گلخن ز پهلوی دلم پیوسته روی اخگر افروزد چنین کز آتش رویت تن من گشت خاکستر دلم آیینه ی مقصود ازین خاکستر افروزد خوش آن محفل که بنشیند فغانی با دل سوزان جمال ساقی گلرخ بنور ساغر افروزد بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96721