شراب خورد و شبیخون بعاشقان آورد چه آفتست که احباب را بجان آورد شدم بوعده ی او زار آه ازان بد مست که یکدو بوسه کرم کرد و بر زبان آورد چه گیرم آن کمر بسته را بدعوی خون که فتنه کاکل آشفته در میان آورد ز بند بند تنم این زمان براید دود که عشق خانه کنم پی باستخوان آورد نوید رحمت جاوید ازان بهشتی دارد فرشته یی که بمن مژده ی امان آورد بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96742