شب هجرم خوش آمد ناله و فریاد از آن خوشتر فغانم هم خوش و آه دل ناشاد ازان خوشتر ازو خوش می نماید اینکه بد گوید رقیبان را وگر هرگز ازیشان می نیارد یاد ازان خوشتر نرنجم هرگز از بیداد و جور آن جفاپیشه که جور دلبران خوش باشد و بیداد ازان خوشتر خوشست این گر ملامتخانه ی دلها کند ویران وگر این شیوه را از من کند بنیاد ازان خوشتر بکوی عاشقی عرض تجمل گو مکن خسرو که شیرین را بود بی برگی فرهاد ازان خوشتر خوشست آب حیات از بهر قید زندگی اما گرم تیغ تو از هستی کند آزاد ازان خوشتر فغانی را کشد ناز و عتاب لاله رخساران زبان طعن تو ای سوسن آزاد ازان خوشتر بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96772