هلاک جانم از آن خط دلکشست هنوز اگر چه سبزه ی سیراب شد خوشست هنوز فدای آن گل رویم که دستزد نشدست خراب آن می لعلم که بیغشست هنوز بگرد آینه اش خط سبز دایره ییست ولی ز آه دل ما مشوشست هنوز ز شوق آن لب میگون و خط زنگاری بخون سفینه ی دلها منقشست هنوز نمیرود ز دلم لعل یار و خنده ی جام کجاست باده که نعلم در آتشست هنوز گسسته رشته ی جانم هزار بار ز ناز بنیم بوسه دلم در کشاکشست هنوز دلا پی نی تیرش ز گوش پنبه برآر که آنچه می شنوی بانگ ترکشست هنوز فغان گوشه نشینان ز گوش ابر گذشت سوار من چو مه نو بر ابر شست هنوز سپید ساخت فغانی ز غصه موی سیاه دلش اسیر جوانان مهوشست هنوز بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96776