چنان تیزست در خون ریختن مژگان خونریزش که خون دل چکد از دیده ها چون بنگرم تیزش لبش از عشوه ی شیرین دهد کام دلم روزی ولی در غمزه بیدادست چشم فتنه انگیزش درین باغ کهن چون سبزه ی نو خیزد از خاکم هنوزم در نظر باشد خیال خط نوخیزش مگر آگه شد از سوز دل من شمع در گریه که بس دلسوز می آید سرشک آتش آمیزش ز شوق لعل میگونت بخون خود بود تشنه دل بیمار من کز آب حیوانست پرهیزش فغانی می رود افتان و خیزان در عنان او که آویزد دل پر خون بفتراک دلاویزش بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96806