مرا که تیره شد از کثرت گناه چراغ چه سود آنکه درآرم بپیشگاه چراغ خراب کوی مغانم که نیمشب چو روم مهی ز هر طرف آرد به پیش راه چراغ درآ بمیکده و اعتقاد روشن کن که می برند از آنجا بخانقاه چراغ چرا چو گلخنیان دل بخاک تیره نهی ترا که خانه سپهرت و مهر و ماه چراغ شنیده ام که ز همت به آفتاب رسید بسوز این دل و برکن ز برق آه چراغ بصدق دل چو درآیی بوادی ایمن یقین که سرزند از هر بن گیاه چراغ فروغ کوکب طالع کنون شود پیدا که برفروخت فغانی ببزم شاه چراغ بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96818