از کوی تو چون باد بر آشفتم و رفتم گردی ز دل مدعیان رفتم و رفتم خون بسته دلم ته بته از داغ جدایی ایگل ز تماشای تو نشکفتم و رفتم ای کاش که می مردم و معلوم نمی شد این درد نهان تو که بنهفتم و رفتم آن وعده ی ناچار که صد بار شکستی یکبار دگر از تو پذیرفتم و رفتم خوار آمده زانکوی بیاد آرم و سوزم آن پند نکوخواه که نشنفتم و رفتم خالی نگذاری سر تابوت فغانی ای نخل خرامان، سخنی گفتم و رفتم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96836