بیتو شامی که چراغ طرب افروخته ام یاد از شمع رخت کرده ام و سوخته ام چاک خواهد شدن آخر دل من همچو انار زین همه قطره ی خون کز غمت اندوخته ام نتواند نفسی بود دلم بی غم عشق چه توان کرد چنین هم خودش آموخته ام نه ز خوابست دمی گر نگشایم دیده بی رخ خوب تو از غیر نظر دوخته ام در شب هجر مکش آه فغانی بسرم که من دلشده از آتش خود سوخته ام بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96841