هر دم اندیشه ی ان شوخ ستمکاره کنم صورت او بخیال آرم و نظاره کنم بسکه خون جگرم می شود از دیده روان زهره ام نیست که یاد دل آواره کنم دلم از رشک رقیبان تو صد چاک شود گرنه آهی کشم و پیرهنی پاره کنم من کجا و گل نرگس اگرم دست دهد گریه بر خون دل و زردی رخساره کنم تا کی از بهر دوای صد پاره ی خویش سر بزانو نهم و بیهده صد چاره کنم خون شود همچو فغانی دلم آندم که بخود یاد از همدمی آن بخت خونخواره کنم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96850