قدح بیار که من خانه سوز و دیر پرستم ز جام جرعه چه خیزد سرقرابه شکستم گهی شکایت مستی و گاه طعنه ی توبه نرسته ام ز زبانها بهر طریق که هستم بمجلسی که رسیدم سپند بودم و آتش کدام روز ببزمی برای عیش نشستم هزار خار کشیدم ز دیده بر سر کویش که هیچ کس ز ترحم گلی نداد به دستم نه در طریقه ی مستی و آفتاب پرستی به هیچ مرتبه پیدا نشد ستاره پرستم هزار جام جم اینجا بجرعه ییست فغانی چنانکه بود ادا کردم این ترانه، نه مستم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96853