چنین که پیش نظر صورت نکوی تو دارم بهر طرف که کنم سجده روبروی تو دارم ز دیدن دگرانم چه سود چون من حیران نظر بصورت ایشان و دل بسوی تو دارم صبا ز دست تو برگ گلی که سوی من آرد درون پیرهنش مدتی ببوی تو دارم نشسته اند حریفان ببزم عشق و من از غم گرفته ساغر و با خویش گفتگوی تو دارم درون سوخته و آه گرم و چهره ی شمعی نشانه هاست که از داغ آرزوی تو دارم ز گرد هستی موهوم شسته آینه ی دل چو آب دیده ی خود رو بخاک کوی تو دارم شب شراب اگر نیست ره ببزم تو این بس که گوش دل چو فغانی بهای و هوی و دارم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96861