ما رند خراباتی و معشوق پرستیم بر ما قلمی نیست که دیوانه و مستیم هر چند که بر ما رقم نیستی افزود در دایره ی عشق همانیم که هستیم باید بره سیل فنا خانه گشادن اول چو در دیده بروی تو ببستیم تکبیر فنا چاره ی دیوانگی ماست شمشیر بیارید که زنجیر گسستیم با غصه به همراهی غم دوش بدوشیم با فتنه بهمدردی دل دست بدستیم صد خار بلا از دل دیوانه ی ما خاست هر روز که بی ساقی گلچهره نشستیم امروز نشد دام ره آن طره فغانی دیوانه ی آن سلسله از روز الستیم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96863