شب آن بدمهر را با غیر چون یکرنگ میدیدم ببخت خود دل بدروز را در جنگ می دیدیم بظاهر می نمود آن بی وفا دلگرمیی با من ولی در باطنش دل سخت تر از سنگ می دیدم براهی با رقیبان دیدم آن بد مست را ناگه نگفتم یک سخن با او محل چون تنگ می دیدم مرا منشان به پهلوی رقیب ای شمع کز بزمت نمی گشتم چنین محروم اگر این ننگ می دیدیم فغانی کز فغان یکدم نیاسودی چه شد یا رب که او را دوش در بزم تو بی آهنگ می دیدم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96866