ما سینه را ز جور تو غافل شکافتیم آهی زدیم و آبله ی دل شکافتیم لیلی نمینمود رخ از غایت غرور مجنون شدیم و دامن محمل شکافتیم زخم آنچنان نشد که فراهم شود دگر این دل نه همچو مردم عاقل شکافتیم یک بخیه ی درست نزد کس بکار ما دلق سیاه خویش بباطل شکافتیم الماس پاره بود نه یاقوت آبدار هر چند بیشتر جگر گل شکافتیم روزی نشد بسایه ی نخل حرم درست این خرقه کز حرارت منزل شکافتیم چون شد فغانی این همه زخم نهان درست ما هم نه سینه با تو مقابل شکافتیم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96877