غمت خوردم که روزی با تو چون گل همنفس باشم نه چون وقت گل آید در شمار خار و خس باشم مرا از سوختن شد دولت پروانگی حاصل چرا بیخود بشهد عیش مایل چون مگس باشم مرا جذب عتابت می کشد در بزم وصل آخر چه غم گرچند روزی از رقیبان باز پس باشم ز ترک خویش چون عنقا توان شد در جهان پنهان چرا در قید تن درمانده چون مرغ قفس باشم ملامت می کند هر کس که می بیند مرا بیتو بدین یک جان که من دارم اسیر چند کس باشم درین آب و هوا مرغ دلم هرگز فرو ناید مگر کز دانه ی خال تو در دام هوس باشم اثر چون نیست در فریاد من شبهای تنهایی فغانی تا بکی در ناله از فریاد رس باشم بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96882