بسوی درد از گلشن افلاک می آید برون لاله دلسوز و گل آتشناک می آید برون کشته ی تیغ محبت را بجای برگ سبز پاره ی دل خونچکان از خاک می آید برون من بامید گهر این قطره ها بارم ز چشم شوری بختم همان خاشاک می آید برون کشته ی آن شاه خوبانم که بهر صید دل سرکش و عاشق کش و چالاک می آید برون روز صیدش آهو از چین و کبوتر از حرم بر هوای حلقه ی فتراک می آید برون کس نیارد جامه ی تقوی برون از بزم عیش زین چمن یوسف گریبان چاک می آید برون جمله خوبان فتنه جو باشند یا سلطان من اینچنین عاشق کش و بیباک می آید برون؟ گرچه در آلودگی نقد فغانی صرف شد چون دلش پاکست ز آتش پاک می آید برون بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96911