عرق چکیده ز رویش ز آفتاب فرو چنانکه از ورق گل چکد گلاب فرو خطت چو سنبل مشگین بود سحرخیزی گرفته هر طرفش نور آفتاب فرو برآمدی چو مه چارده بگوشه ی بام ز انفعال رخت رفت آفتاب فرو گه نیاز اسیران نیاورد از ناز بغمزه گوشه ی ابروی پر عتاب فرو دمی که لذت تیغش بحلق می نرسد نمیرود بگلویم ز غصه آب فرو چه سود زینهمه عرض نیاز و مسکینی چو از کرشمه نیاید بهیچ باب فرو کمال مرتبه ی شوق داشت پروانه که تا نسوخت نیامد ز اضطراب فرو فغانی از غم دوران دگر نیارد یاد که سر ز شوق لب برده در شراب فرو بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96942