نخل قدت که از چمن جان برآمده شاخ گلی بصورت انسان برآمده از پای تا به سر همه جانست آن نهال گویا ز آب چشمه ی حیوان برآمده اکنون تویی جمیل جهان گرچه پیش ازین آوازه ی جمال ز کنعان برآمده در هر زمین که جلوه کنان رفته یی بناز آه از نهاد کبک خرامان برآمده دزدیده چون بشمع رخت کرده ام نظر از دل هزار شعله ی پنهان برآمده مست از می شبانه مه من ز خواب ناز با آفتاب دست و گریبان برآمده خون خورده ام که گشته میسر وصال دوست بی درد را خیال که آسان برآمده در هر چمن که خوانده فغانی سرود عشق افغان ز بلبلان خوش الحان برآمده بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96957