باز آن مه در سمند ناز در جولان شده فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده تا صف خوبان شهر آشوب را بر هم زند کرده بر اهل نظر جولان و در میدان شده چن بعزم گوی بازی رانده بیرون رخش ناز در پیش صد عاشق دلخسته سر گردان شده چیست دانی گرد رخسارش عرق از تاب می قطره ی شبنم که بر گلبرگ تر غلتان شده کیست آن سرو خرامان کان طرف دارد گذر کز چنین رفتار و قامت دیده ها گریان شده پرتو مهر رخش چون ذره گردد آشکار جوهر جانها که در هستی او پنهان شده بسکه می گرید فغانی دور از آن آرام جان خانه ی چشمش ز سیل متصل ویران شده بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96959