عمریست کز سر ما میل مراد رفته شادی و کامرانی ما را زیاد رفته از برق نا امیدی آتش بجان فتاده وز آه نا مرادی هستی بباد رفته در غنچه ی دل ما رنگ بهی نمانده وز کار بسته ی ما بوی گشاد رفته عشقست و صد ملامت گفتن چه سود ما را کاین بر صلاح مانده وان بر فساد رفته در عاشقی و مستی گشتم چنانکه از من بر آسمان فرشته بی اعتقاد رفته روز و شب از غم دل این چشم خونفشانرا اشک از بیاض ریزان نور از سواد رفته گردون اگر نبخشد کام دلت فغانی غمگین مشو که از وی این اعتماد رفته بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96962