خلقی بحسن خویش گرفتار دیده یی زان ناز می کنی که خریدار دیده یی چندانکه خشم و ناز کنی زارتر شوم زارم ازان کشی که مرا زار دیده یی کوشی بعزت دگران رغم جان من گویا که در میانه مرا خوار دیده یی وزو گداز من مکن ای شمع برطرف در یک زمان که جانب اغیار دیده یی بزمش ندیده سجده کنی از برون در ایدل ز کعبه ی سایه ی دیوار دیده یی بسیار پیش ما بد خوبان مگو رقیب آری ترا بدست که بسیار دیده یی امروز مستی تو فغانی فزونترست معلوم می شود که رخ یار دیده یی بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96976