دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی تا بوی گل ز گلشن مقصود بشنوی آیینه ی جمال تو در چشم اهل دید دارد هزار جلوه ی صوری و معنوی ما را چو در سخن لب لعل تو جان دهد دیگر چه احتیاج بانفاس عیسوی زاهد چو قرب کعبه ی وصل تو در نیافت بیچاره شد بزاویه ی هجر منزوی پرتو کدام و نور کدام ای خداشناس تا کی دو دل ز تفرقه ی نور و پرتوی ای دل گدایی در میخانه کار تست ما را چه کار با طرب و عیش خسروی هر جا که هست دیده ز روی تو روشنست ای روشنی دیده چرا دور می روی تخم امل بباغ جهان کشته یی ولی جز بار دل فغانی از این کشته ندروی بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96990