نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی بشو دست از وجود من که در جیحونم افگندی ز بزم خود چو موج آب و همچون شعله از آتش به یک جام لبالب شمع من بیرونم افگندی همانساعت بعقل و دانش خود خنده ها کردم که نقل زعفرانی در می گلگونم افگندی هنوزت سبزه از گلبرگ و مشک از لاله پیدا نیست بزنجیر جنون بی نسخه ی افسونم افگندی نه در مکتب خطی نی در چمن مشقی زدی هرگز هزاران رخنه در هر نکته ی موزونم افگندی گهی در بیستونم کشته ی سنگ بلا کردی گهی لیلی شدی در وادی مجنونم افگندی نمی گفتی که تا هستی و باشی با تو خواهم بود دگر بار از نظر ای مونس جان چونم افگندی چه کردم ای قضا آخر که از سر منزل عنقا چو مور خسته در ویرانه ی گردونم افگندی فغانی بس گلو سوزست معنیهای شیرینت مگو چیزی که آتش در دل محزونم افگندی بابافغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/97019